۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

سه عکس،سه موجود،اما یک انسان واقعی ...(به یاد میرسبز)













































عکس اول: میرحسین موسوی،سرباند و رئیس مافیای اقتصادی با یک پراید آخرین سیستوم! که در حال رانندگی به اربابان آمریکایی و اسرائیلی خود لبخند زده و در حال فتنه گری است।।فردی که در طرف شاگرد نشسته است شخص باراک اوباما می باشد.
عکس دوم: اسد عسگر اولادی مسلمان،مردی بسیار ساده زیست که با فروتنی اعلام کرده است دو سه نفری در ایران از او ثروتمند تر هستند،ایشان مسئولیت سنگین واردات جنس های بنجل چینی را به تنهایی تقبل کرده و آن را به ملت شریف ایران به قیمت چند برابر می اندازند! لارم به ذکر است به دلیل فداکاری زیاد ایشان راضی نیستند اشخاص دیگری در این کار سهیم شوند।
عکس سوم:ولی امر مسلمین جهان،اسوه ساده زیستی که به گفته برادر مهاجرانی حتی یک نقطه خاکستری نیز در زندگی اقتصادیشان وجود ندارد।ایشان در حال پیاده شدن از یک خودروی بنز بسیار دمده شده هستند که سربازان گمنام امام زمان آن را از یک سمساری در آلمان با قیمتی بسیار نازل خریداری کرده اند।این خود نشان از ساده زیستی علی گونه ایشان دارد.

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

اين رضا شاه خائن ...!(خـــاطره اي از دكـتر حســـــابي )


يادش به خير، ملاقاتي داشتم با پروفسور حسابي (پدر علم فيزيك ايران) - كه خدايش رحمت كند - مي گفت: "وقتي خواستم دانشگاه تهران را تاسيس كنم با وساطت يكي از دوستان وقت ملاقاتي از وزير معارف وقت گرفتم، پس از توضيح طرح، وزير معارف از من پرسيد: "دانشگاه بسازيد كه چه بشود؟" و من عرض كردم: "دكتر و مهندس ها كه براي تحصيل به فرنگ مي روند، در مملكت خودمات تربيت كنيم." و او پاسخ داد: "تربيت دكتر و مهندس براي ما صد سال زود است و بايد فرنگي ها براي ما اينكار را بكنند." متاثر از كوته فكري وزير معارف و نااميد از انجام رسالتي كه بر دوش داشتم از دفتر وزير خارج شدم، رفيق شفيق كه آزدگي مرا ديد براي تسلي خاطر گفت: " من مي توانم از اعليحضرت (رضا خان) برايت وقت ملاقات بگيرم مشروط به اينكه وزير معارف نفهمد كه من اين وساطت را انجام داده ام!" وقت ملاقات با رضا شاه تعيين شد، براي او طرح تاسيس دانشگاه تهران را شرح دادم، و شاه پرسيد "كه چه شود؟" عرض كردم، به جاي آنكه جوانان ما به فرنگ بروند در مملكت خودمان دكتر و مهندس آموزش دهيم و رضا شاه باز پرسيد" كه چه شود؟" و عرض كردم: " اين جاده ها و راه آهن را آلمان ها مي سازند! مهندسين خودمان آن را بسازند و ... شاه بسيار استقبال كرد و گفت برويد طرحتان را بنويسيد به مجلس مي گويم راي بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه كردم. فرداي آنروز از دربار به در خانه ام آمدند، تعجب كردم كه با من چه كار دارند، ديدم يكصد هزار تومان پول فرستاده اند كه اعليحضرت فرموده اند، كارتان را شروع كنيد و طرحتان را نيز بنويسيد. و اين همان مبلغ خريد زمين دانشگاه تهران است و كار ساخت و ساز همزمان با نوشتن طرح آغاز شد.
خدا بیامرزدشان